۱اعتقادات مذهبی و سلامت روانی

یکی ازمعضلات قرن حاضرآشفتگی های عاطفی وهیجانی در روابط انسانی است. درطول تاریخ مکاتب گوناگونان جامعه شناسی و روانشناسی به دنبال ارائه راه حلهایی بودند وبه انسان و نیازهای او توجه کرده اند. مطالعات معنوی در روانشناسی در سطح جهان موضوعی جدی و اساسی است و توجه به آن در بسیاری از کشورها در حال افزایش است(پاچالسکی[۱]ولارسن[۲] (۱۹۹۸)، پاچالسکی وهمکاران (۲۰۰۰)).

امروزه بسیاری از پزشکان ایمان و معنویت را به عنوان یک منبع مهم در سلامت جسمی و بهبود افراد می شناسند ،به گونه ای که آنها اغلب ضروری می دانند که در فرایند درمان مسایل معنویب یماران را مورد توجه قرار دهند (به نقل از ریچاردز[۳]، هاردمن[۴] و بررت[۵]،۲۰۰۷).

معنویت،بعدی از انسان است که ارتباط و یکپارچگی او را با عالم هستی نشان می دهد. ارتباط و یکپارچگی به انسان امید و معنا می دهد و او را از محدوده زمان و مکان و علایق مادی فراتر می برد ،وحدت درهستی به وسیله افراد معنوی مشاهده می شود (غباری بناب،۲۰۰۹).

پارگامنت و همکاران(۲۰۰۰)، هم جنبه های مثبت و هم جنبه های منفی مقابله مذهبی را مطالعه، بررسی و شناسایی نمودند. راهبردهای مذهبی مثبت شامل، بازنگری خیرخواهانه مذهبی، ارزیابی مجدد از قدرت خدا، مقابله مذهبی مشارکتی، جستجوی حمایت معنوی، تمرکز مذهبی، پالایش مذهبی، ارتباط معنوی، جستجوی حمایت از ون، کمک رسانی مذهبی و آمرزش مذهبی. راهبردهای مذهبی منفی نیز شامل، ارزیابی کیفری مذهبی، ارزیابی مجدد شیطانی، واگذاری (تسلیم) مذهبی فعالانه و منفعلانه، مقابله مذهبی خودمدارانه، ناخوشنودی معنوی، ناخوشنودی مذهبی بین فردی می باشد. نتیجه مرور ۱۱ مطالعه نشان می دهد که مقابله مثبت مذهبی با تعالی پس ضربه ای، پیامدهای مثبت و تعالی وابسته به استرس، رابطه دارد (شاو و همکاران،۲۰۰۵).

به طور خلاصه ،معنویت یکی از ابعاد زندگی انسانی است و هنگامی که افراد به اتاق مشاوره و درمان وارد می شوند ،بعد معنوی خود راپشت در نمی گذارند بلکه باورهای معنوی ،اعمال ،تجارب ،ارزشها ، ارتباطات وچالش های معنوی خود را نیز به همراه خود به اتاق مشاوره و درمان می آورند (پارگامنت،۲۰۰۷).

رویکردهای معنویت درمانی ،درمانگران را تشویق می کنندکه در درمان مسایل مهم معنوی درمانجویان را در زمان مناسب مورد خطاب قرار دهند و در راستای استفاده از قدرت بالقوه ایمان و معنویت درمانجویان در درمان وبهبودی ،از زبان و مداخله هایی استفاده کنند ،که بیانگر احترام و ارزش قائل شدن درمانگر نسبت به مسایل معنوی درمانجو باشد(ریچاردز،هاردمنوبررت،۲۰۰۷).

مذهب و معنویت مجموعه ای از کلمات و چارچوبها را ارائه می دهند که از راه آنها ،انسان می تواند معنا و مفهوم زندگی خود را درک کند (وست[۶]،۲۰۰۱). دان[۷] (۱۹۹۳)، معنویت به وسیله اعمال و عقاید پذیرفته شده هر فرهنگ مشخصی بیان شده و شکل می گیرد. این رویکرد به معنویت در اصل اشاره دارد نیازهای معنوی به گونه ذاتی در قلمرو مذهب رسمی ،دارای رابطه عمیق با عقیده به خداوند یا هر الوهیتی می باشد. به نظرمی رسدکه نیازهای معنویی که ارزش و معنای درونی و یک ارزش ومعنای خارجی داشته باشد (فلاهی خوش ناب و مظاهری،۲۰۰۸).

اخیرا تحقیقات در گستره وسیعی متوجه این موضوع گردیده که مذهب و اعتقادات مذهبی چگونه بر جنبه های مختلف سلامت جسمی و روانی مؤثرند. تحقیقات پیشین نشان داده است که مذهبی بودن به معنای وسیع کلمه می تواند اثرات بحرانهای شدید زندگی را تعدیل کند. برای مثال کوک[۸]و ویمبرلی[۹] (۱۹۸۳) گزارش کردند که تعهد مذهبی، سازش والدینی را که اخیراً کودکی را به خاطر اختلال خون یا سرطان از دست داده بودند، تحت تأثیر قرار می داد (پارک[۱۰]و کوهن[۱۱]،۱۹۹۰).

برخی محققان نشان داده اندکه اعتقادات مذهبی ارتباط زیادی با سلامت کلی فرد دارد؛ به طوری که اعتقادات مذهبی به عنوان منابع مهمی جهت سازگاری با وقایع تنش زای زندگی در نظر گرفته می شود (استوکی[۱۲] و همکاران،۲۰۰۱). پژوهشگران در تحقیقات خود بر روی سلامت معنوی بیماران مبتلا به سرطان دریافتند بین سن بیماران و اعتقادات مذهبی آنان ارتباط مستقیم وجود دارد تحقیقات در دهه اخیر قویاً حاکی از آن است که توجه به نیروهای اعتقادات مذهبی و معنویت به عنوان نیازی که به افراد، آرامش، نیرو و نشاط وصف ناپذیری می بخشد مورد توجه نظریه پردازان مختلف از جمله پزشکان، روان پزشکان و روان شناسان بوده است.

در سالهای اخیر تحقیقات بیشماری در مورد ارتباط مذهب و سلامت روان انجام شده است. این تحقیقات به طور کلی نشان داده اند که یک ارتباط مثبت بین مذهب و سلامت روان وجود دارد (الیسون،۱۹۹۴). اما در برخی تحقیقات، ارتباطی مبهم و نامفهوم، بین جنبه های مختلف دین داری و سازش روان شناختی گزارش شده است. به نظر می رسد، اعتقادات مذهبی می توانند اثرات مثبت و منفی بر سلامت روان داشته باشند و بسته به دیدگاه های مذهبی شخص، رویدادهای مشابه درزندگی افراد می تواند به شیوهای کاملاً متفاوت مدنظر قرار گیرند. برای مثال، در مطالعه تایلر (۱۹۸۳) بر روی قربانیان سرطان مشاهده شد که بعضی قربانیان، سرطان را به عنوان یک مبارزه یا آزمایش الهی که از طرف خدا برای ایمان آنها طرح شده است، می دانستند، در حالی که عده ای دیگر آن را به عنوان یک تهدید در نظر می گرفتند (پارک و کوهن،۱۹۹۰).

کوتاهترین راه برای تقسیم بندی مذهب از نظر موضوعی این است که بگوئیم شخصی که از بیرون برانگیخته شده، مذهبش را مورد استفاده قرار می دهد در حالی که، شخصی که از درون برانگیخته شده با مذهبش زندگی می کند. شخصی که جهت گیری مذهبی درونی دارد، انگیزه هایش را در خود مذهب، می یابد. چنین اشخاصی، مذهب و شخصیت شان یکی می شود. در حالی که اشخاصی که جهت گیری مذهبی بیرونی دارند، برای رسیدن به اهدافی دیگر به سمت مذهب می روند. به عبارت دیگر به سمت خداوند می روند، بدون این که از خود روی بگردانند (به نقل از ویتن[۱۳]،۱۹۹۴).

ایکوویکس[۱۴] و همکاران (۲۰۰۶) طی مطالعه ای بر روی ۳۲۸ نفر دختر نوجوان که دچار ضربه های متعدد شده بودند، نشان دادند که مقیدبودن به مسایل اخلاقی با میزان رشد پس از ضربه رابطه دارد. در هر حال با مطالعه ی گزارش های مطرح شده در این افراد متوجه می شویم که رشد پس از ضربه، اغلب ماهیت مذهبی دارد. در واقع تعمیق و تازه کردن رویکرد و فلسفه ی زندگی در این افراد، رنگ و بوی دینی دارد. این افراد مدعی نزدیک شدن به خدا، اطمینان بالا به ایمان، داشتن تعهد بیشتر به دین و حضور بیشتر در مناسک مذهبی هستند. به نظر می رسد همان گونه که وازکیوز و همکاران (۲۰۰۵) به آن اشاره دارند یکی از پیش بین های اصلی برای تغییرات مثبت به دنبال ضربه، دینی بودن، اسنادهای دینی و کنار آمدن دینی باشد. این موضوع بر اساس پژوهش های پولوتیزین[۱۵]و پارک (۲۰۰۵) نیز تأیید شده است. پروفیت[۱۶]و همکاران (۲۰۰۶) نیز بر این باورند که عقاید دینی می تواند به عنوان بخشی از تلاش در جهت یافتن معنا در زندگی، مهم باشد چرا که عقاید دینی، حاوی یک چهارچوب مفید برای تبیین اینکه چرا موقعیت های چالش برانگیز شکل می گیرند و این که نحوه ی برخورد با این چالش ها چه پیامدهایی را به دنبال خواهد داشت تأثیر گذار خواهد بود.

مکنالتی و همکاران[۱۷](۲۰۰۴) در پژوهش خود نشان دادند که دین در سازگاری افراد تاثیرفابل ملاحظه ای دارد و از آن می توان در کار بالینی با مراجعانی استفاده کرد که خواهان روان درمانی معنوی هستند.جانسون[۱۸](۲۰۰۴)نشان داد باورهای دینی در سلامت روان و سازگاری افراد نقش عمده ای دارد.

ویتر[۱۹]و همکاران (۲۰۰۷) نشان دادند که ۲۰ تا ۶۰ درصد متغیرهای سلامت روانی افراد بالغ توسط باورهای مذهبی تبیین می شود. در مطالعه دیگری ویلتیز[۲۰]و کریدر[۲۱](۲۰۰۹) نشان دادند که در یک نمونه ۱۶۵۰ نفری با میانگین سنی ۵۰ نگرش های مذهبی با سلامت روانی رابطه مثبتی دارند. به علاوه مذهبی بودن با رضایت شویی در مردان و ن و رضایت شغلی در مردان مرتبط بود.

ویتر نشان داد که ۲۰ الی ۶۰ درصد متغیرهای سلامت روانی افراد بالغ ،توسط باورهای مذهبی تبیین می شوند.

در مقابله مذهبی از منابع مذهبی مثل دعا و نیایش و توکل و توسل به خداوند برای مقابله استفاده می شود. یافته های اخیر نشان داده اند از آنجایی که این نوع مقابله ها هم منبع حمایت عاطفی و هم وسیله ای برای تفسیر مثبت حوادث زندگی هستند، می توانند مقابله های بعدی را تسهیل نمایند؛ بنابراین به کارگیری آنها برای اکثر افراد سلامت ساز است. رفتارهای مذهبی ارزش مثبتی در پرداختن به نکات معنی دار زندگی دارد. رفتارهایی از قبیل توکل به خداوند زیارت وغیره… می توانند از طریق ایجاد امید و تشویق به نگرش های مثبت موجب آرامش درونی فرد شوند.

واتسون و همکاران (۱۹۹۴) عقیده داشتند که جهت گیری های مذهبی می توانند به عنوان یک الگوی تجربی مفید برای کشف ارتباط بین خلوص ایمان با شخصیت و سلامت روان به کارروند.

نتایج تحقیقات واتسون و همکاران این فرضیه الیس را که اظهار داشته بودند ،دینداربودن میزان ناسازگاری را افزایش می دهد تایید نکرد.آنها با نمونه ای متشکل از ۳۵۱ آزمودنی به این نتیجه رسیدند که افراد دارای جهت گیری مذهبی درونی از نظرشناختی منطقی تر هستند ،سازش یافتگی بیشتری از خود نشان می دهند و از سلامت روانی بیشتری برخوردارند.

به اعتقاد هلال[۲۲]مذهب به عنوان یک پدیده روانی –اجتماعی همواره مورد توجه روان شناسان بوده است .به ویژه در بیش از دو دهه اخیر و با گسترش مباحث مربوط به روان شناسی ،نقش مثبت در سالم و کامل سازی انسان و ایجاد جامعه ای سالم و روبه رشد ،توجه بسیاری از روان شناسان را برانگیخته است .در این زمینه پژوهش های متعددی وجود دارد که درصدد بررسی چگونگی کنش های مذهب در تامین سلامت افراد هستند(به نقل از رمضانی ،۱۳۷۵)

آملینگ[۲۳]از مذهب به مثابه یک مجموعه عقاید یاد می کند که به سوالات زندگی پاسخ می دهد.و در قالب متون مذهبی ،تشریفات و اعمال سازماندهی می شود.

اسپیکلا و همکاران[۲۴]مذهب را به عنوان یک نظام مرجع برای تفسیر وقایع زندگی مورد بحث قرار می دهند.مذهب به عنوان یک نظام بامعنا تصور می شود که افراد از آن برای کمک به فهم مسائل جهانی ،پیش بینی ،مهار وقایع و حفظ حرمت خود استفاده می کنند.در همین زمینه یکی از موضوعات دینی و مذهبی که از سوی محققان به عنوان شاخص پیروی یا تمایل به آموزه های دینی در پیشینه تحقیقات مطرح شده ،جهت گیری مدهبی است.این مفهوم بر دلایل ابزاری و غیر ابزاری بودن افراد ،در گزاردن کنش های مذهبی دلالت دارد.جهت گیری مذهبی عبارت است از :عملکرد فرد براساس باورهای دینی خود.

در سال های اخیر پژوهش های مختلفی درباره تاثیر مذهب بر سلامت روان صورت گرفته است که در بیشتر آنها ،از مقیاس جهت گیری مذهبی آلپورت[۲۵] استفاده شده است .یافته ها نشان می دهد که جهت گیری مذهبی درونی ،با موارد زیرهمبستگی مثبت داشته است :سبک ایمنی ایمن ،سبک مقابله مسئله دار، سرسختی و شادکامی ،سبک مقابله مذهبی مثبت ،سخت رویی ،افزایش سلامت روان ،سلامت معنوی ،در مقابل ،جهت گیری مذهبی بیرونی ،با مورد زیر همبستگی مثبت داشته است :تنیدگی ،اضطراب و به ویژه اضطراب مرگ ،وسواس مرگ ،افسردگی ،ناپایداری هیجانی ،سبک مقابله هیجان مدار.

معنویت و مذهب کهگاهی افراد آنها را با عنوان سلامت معنوی و اعمال مذهبی تعبیر می کنند با هم همپوشانی دارند ،به این ترتیب که هر دو چارچوبهایی را ارائه می دهند که از طریق آنها ،انسان می تواند معنی ،هدف و ارزشهای متعالی زندگی خود را درک کند. معنویت به مثابه آگاهی از هستی یا نیرویی فراتر از جنبه های مادی زندگی است و احساس عمیقی از وحدت یا پیوند با کائنات را به وجود می آورد. مذهب به تشویق مناسک روزمره مثل نماز و روزه تمایل دارد ،اما معنویت سطوح جدید معنی ورای تمام عملکردها را جستجو می کند. اکثر افراد معنوی مذهبی هستند ،ولی عکس آن صادق نیست. بسیاری از مردم به معنویت از طریق مذهب دست می یابند. با توجه به متفاوت بودن افراد ،آنچه ممکن است برای فردی احساس راحتی و آرامش ایجاد کند ،ممکن است برای دیگری کارایی نداشته باشد. بنابراین ،نیایش ،خواندن کتابهای مقدس و آسمانی،یا حضور در مراسم مذهبی و یا مکان های مذهبی، ازجمله منابعی هستند که بعضی افراد مذهبی با برخورداری از آنها می توانند در مواجهه با حوادث تنش زای زندگی، آسیب کمتری متحمل شوند.

جهت گیری مذهبی به قرار مرجعیت بخشیدن به ساختار روابط و مناسبات در تمام ابعاد آن ،در پرتو رابطه انسان با خدا تعریف شده است .در حوزه روان شناسی ، آلپورت نخستین محققی هست که جهت گیری مذهبی رامورد بررسی قرارداده است.مقصود آلپورت از جهت گیری مذهبی ،ترکیبی از باورهای مذهبی ،رفتارها و انگیزه بود.ازدیدگاه آلپورت ،این جهت گیری مذهبی به دو صورت جهت گیری مذهبی درونی و جهت گیری مذهبی بیرونی می باشد.

افراد دارای جهت گیری مذهبی بیرونی ،باورهای مذهبی را قبول دارند و به آن عمل می کنند.این گروه به اندازه ای در مراسم مذهبی شرکت می کنند که آنها را در رسیدن به مادی خود مانند وجهه اجتماعی ،رفاه و آسایش ،حمایت و تایید یاری رساند.اما جهت گیری مذهبی درونی ،فراتر و متعالی تر از این مجموعه اهداف ،در نظر گرفته می شود.در این جهت گیری ،ایمان ،به خاطر خود ایمان ،ارزشمند و مفید است ،نه به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف .

آلپورت (۱۹۶۳) معتقد بود که تنها مبدأ درونی و نه مبدأ بیرونی، سلامت روانی را بهبود می بخشد. بدین ترتیب او بر اهمیت رابطه بین مذهب درونی و سلامت روانی تأکید می ورزید (جان بزرگی،۱۳۷۸). طبق نظر ویلکلین (۱۹۹۰) این تمایز بین مذهب درونی و مذهب بیرونی، تنها تمایزی است که بیشترین سهم را در مطالعه تجربی مذهب داشته است .به نظرآلپورت (۱۹۶۷)، کوتاه ترین راه برای تقسیم بندی مذهب از نظر موضوعی این است که بگوئی مشخصی که از بیرون برانگیخته شده، مذهبش را مورد استفاده قرار می دهد در حالی که، شخصی که از درون برانگیخته شده با مذهبش زندگی می کند.

شخصی که جهت گیری مذهبی درونی دارد، انگیزه هایش را در خود مذهب، می یابد. چنین اشخاصی، مذهب و شخصیتشان یکی می شود. در حالی که اشخاصی که جهت گیری مذهبی بیرونی دارند، برای رسیدن به اهدافی دیگر به سمت مذهب می روند. به عبارت دیگر به سمت خداوند می روند، بدون این که از خود روی بگردانند (ویتن،۱۹۹۴). واتسون و همکاران (۱۹۹۴) عقیده داشتند که جهت گیری های مذهبی می توانند به عنوان یک الگوی تجربی مفید برای کشف ارتباط بین خلوص ایمان با شخصیت و سلامت روان به کار روند.

آلپورت مذهب بیرونی را به عنوان یک مذهب نابالغ یا کمتر رسش یافته نسبت به مذهب درونی توصیف می کرد.به عقیده وی ،مذهب بیرونی کمتر از مذهب درونی ،جنبه درمانگرانه و پیشگیرانه دارد .تنها مذهب با جهت گیری درونی است که سلامت روانی را تضمین می کند.

اعتقادات مذهبی درونی به صورت یک چهارچوب معنابخش است که برحسب آن تمام زندگی شناخته می شود.اشخاصی با این اعتقاد،انگیزه های اصلی خود را درون مذهب می یابند.دیگر نیازها هرچقدر هم که قوی باشند،نسبت به این انگیزه ارزش کمتری دارند.چنین اشخاصی وقتی باوری را بپذیرند،سعی می کنند که آن را درونی ساخته و به طور کامل دنبال کنند(آلپورت و راث[۲۶]،۱۹۶۷)

اعتقادات مذهبی بیرونی ،به مذهب به عنوان یک شیوه دلداری و تسلیمی و قرارداد اجتماعی می نگرد.بنابراین مذهب یک روی آورد ابزاری ،در خدمت خود و برای متناسب و شایسته نشان دادن خود می باشد(دوناهو[۲۷]۱۹۸۵).

استفاده از مذهب به افراد کمک می کند تا با اثرات منفی رویدادهای استرس زا مقابله کنند و دریافتن هدف و معنا در این رویدادها، حتی زمانی که بنظر بی معنا هستند، به آنها یاری می رساند (فولکمن[۲۸] و موسکوویتز[۲۹]،۲۰۰۰).

نتایج پژوهشی که توسط یانگ و همکاران بر روی ۳۰۳ نفر از فارغ التحصیلان رشته های روان شناسی صورت گرفت نشان داد که معنویت به عنوان یک سازه ،نقش مهمی بر سازگاری روان شناختی دارد و می توان از آن در کار بالینی با مراجعین کمک گرفت .

نتایج مطالعه ناوارا و جیمز[۳۰]نشان داد افرادی که در مقیاس جهت گیری مذهبی بیرونی نمرات بالاتری را کسب کرده بودند استرس بیشتری داشتندولی افراد که نمرات بالایی در جهت گیری مذهبی درونی داشتند ،استرس کمتری را نشان می دادند.

فرگوسن[۳۱](۲۰۰۱)در مطالعات و پژوهش های خود به این نتیجه رسید که تجربه و آموزه های مذهبی اغلب باعث جابجایی و تغییر در اعتقادات و باورهای مذهبی در فرد می شود.این جابجایی به منظور دورشدن از مادیگری و به سمت یاوری و نوع دوستی متمایل می شود.

کاظمی و فرجی ،در بررسی پژوهش ها و مطالعات مرتبط با موضوع دین ،حدود۱۳۵ پژوهش(مقاله ،کتاب و پایان نامه کارشناسی ارشد و دکتری)را ارزیابی و از مجموع آنها تعداد ۷۳ مورد پژوهش تجربی مرتبط با موضوع دین و دینداری را گزارش کرده اند.

براساس مطالعات انجام شده دیگر بین مذهبی بودن و معنادار بودن زندگی و سلامت روانی ارتباط نزدیکی وجود دارد. در یک بررسی که ۸۳۶ بزرگسال شرکت داشتند معلوم شد که بین سه شاخص مذهبی بودن (فعالیتهای مذهبی غیرسازمان یافته و فعالیتهای مذهبی سازمان یافته) و روحیه داشتن و دلگرمی به زندگی همبستگی مثبتی وجود دارد (جیمز،۲۰۱۱). به علاوه اسپیکا[۳۲]و همکاران (۲۰۱۰)۳۶ مطالعه تجربی در مورد مرگ و درگیری مذهبی را مرور کردند و نتیجه گرفتند که ایمان قوی تر یا معتقد بودن به زندگی بعد از مرگ با ترس کمتر از مرگ همبستگی دارد. همچنین افرادی که نمره بالاتری در شاخص مذهب درونی داشتند ترس کمتری را از مرگ گزارش کردند.

[۱]. Pachalsky

[۲]. Larsen

[۳]. Richards

[۴]. Hardman

[۵]. Berrett

[۶]. West

[۷]. Don

[۸]. Cook

[۹]. Wimberly

[۱۰]. Park

[۱۱]. Cohen

[۱۲]. Stuckey

[۱۳]. Weithen

[۱۴]. Ickovics

[۱۵]. Poloutzian

[۱۶]. Proffit

[۱۷]Mcnulty & et al

[۱۸]Johnson

[۱۹]. Wither

[۲۰]. Viltiz

[۲۱]. Crider

[۲۲]Halal

[۲۳]Ameling

[۲۴]B.Spika ,et al

سایت های دیگر:

 

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها